نام مادرم بهار است .ما دوازده فرزندیم. خواهر بزرگم فروردین و برادر کوچکم اسفند است .

پدرم بازگشته است پیروز و عمویم نوروز پیش ماست .

مادر به شکرانه این شادمانی سفره ای میچیند و جشنی می گیرد .

اولین سین سفره ما سیبی سرخ است که مادر ان را از شاخه های دور افرینش چیده است آن

روز که از بهشت بیرون می آمد .

مادر سکه ها یی را در ظرف می چیند سکه هایی از عهد سلیمان را سکه هایی که به نام خدا

ضرب خورده است و می گوید: باشد که به یاد اوریم که تنها خدا پادشاه جهان است .

مادر به جای سنبل و به جای سوسن گیاه سیاووشان را بر سفره می گذارد که از خون سیاوش

روییده است . این سومین سین هفت سین ماست .تا به یاد اوریم که باید پاک بود و دلیر و از

اتش گذشت .

وسین چهارممان سرود سروش است تا از سبز پوشان آسمان یادی کنیم و هر سبزه که هر جا

می روید از رد پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است .

مادر تنگ بلور را از اب جیحون پر میکند و ماهی بی تاب می شود .

مادر پری از سیمرغ بر سفره می گذارد تا به یادمان بیاورد که سفری هست .

مادرم شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سر بلندی است .

سین هفتم هفت سین مان سرمه ای است از خاک وطن که مادر ان را توتیای چشمش کرده است.