مناجات
خداوندا حضورم ده
که راز دل نهفتن را بسی دشوار
وگفتن را بسی دشوارتر دارم
چگونه خامشی یابم
به هنگامی که این سان در خروشم
مرا نتوان نگفتن چون که در عشقت چون بسان باده می جوشم
خداوندا تویی حاضر چه می جویم
تویی ناظر چه میگویم
خداوندا چه شرمی دارم از ماه وستاره
غنچه ای.پروانه ای. برگی
که انها کار خود را میکنند اما
به کار خویش وا ماندم
چه نعمت ها که من را داده ای
اما زبان شکر یک از صد هزارش را نمیدانم
و می دانم که در تقسیم هستی
سهم من را هم هزاران بار افزون داده ای
اما خداوندا کمک کن تا فراموشم نگردد
نقش خود در نقشه هستی
تو را وقتی به یاد ارم
پس انگه از تمام خواهش خود شرم می دارم
من از ذکر و دعا و این نماز غافلانه شرم دارم
هزاران توبه کردم از نمازی که نباشد آن نمازی که تو
می خواهی
خداوندا تو را دارم و این یعنی که دارایم
خداوندا خودت را حاجت ما کن
کمک کن تا نخواهم من کسی جز تو
نخواهم از تومن .جز تو
شاعر:کیوان شاهبداغی